داستان برای نی نی ها
ریسی خرگوشه و حلزون ها
ریسی عاشق این بود که در باغچه های مردم بدود همه ی گلهایشان را می جوید تمام کاهو ها را خرد می کرد با اینکه ی دانست کار درستی نمی کند باز هم این کار را انجام می داد یک روز ریسی به خانه رفت تا دو حلزونی را که در آشپز خانه اش بودند را پیدا کند حلزون ها داشتند در کمد با سر وصدا گلهای قاصدک را می جویدند یکی از حلزون ها گفت ما فکر نمی کردیم برایت اهمیتی داشته باشد دیگری گفت تو هم کاهو های دیگران را می خوری ریسی ریسی گفت بهتره همین یک دفعه را برای ناهار این جا بمانید ما از این به بعد چیز ها یی را که مال ما نیست نمی خوریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی