نیکینیکی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

شکمو

سر بزنید

به وبلاگ دختر عمه یا شاید هم پسر عمه ی من هم سر بزنید آدرس اون هم اینه                            نی نی بلا:  www.aaasss1391.niniweblog.com        ...
3 بهمن 1390

شیطون وشیرین

وقتی رفته بودیم رستوران نیکی به من مجال نداد که غذا مو بخورم وخودش پیتزا رو خورد  تازه روز تولد خاله اش هم چون کیک تولد قرمز بود شکموی من به آن حمله کرد ودستش را تالاپی گذاشت توی کیک . چه قدر بچه ها شیطون وشیرین اند !
3 بهمن 1390

بدون عنوان

یه روز تمام عمه هاش ومامان بزرگش و....همه خونه ی ما بودن نیکی خیلی گریه می کرد پاشدم وبرداشتمش کمی راهش بردم بلکه ساکت بشه ......بله ساکت شد این قدر راهش بردم خسته شدم شوهر عمه عاطی گفت :فهمییییییییییییییدم چی کار کنیم . یه تشت  آورد وپتو را لوله  کرد ودور تادور تشت گذاشت نیکی را گذاشت اون وسط وبابالش این ور واون ورش را پر کرد تا نیکی کج نشه و بعد هم تشت را روی زمین کشید نیکی ساکت ساکت شد  ...................................بهتون توصیه می کنم که هر وقت نی نی تون گریه کرد این کار رو براش بکنید دستور کار هم بالا نوشته شده ........................................................................................... ....
29 دی 1390

واسه من مومی کشی دخترک؟!

رفته بودیم خونه ی عمه مهتاب ومن تواین جور مواقع خیالم راحته چون هم نیکی با دختر عمه هاش ساکته وهم دختر عمه هاش کم تر شیطونی می کنن دختر عمه هاش نیکی را بغل کر دند ورفتن تو اتاق  ناگهان جیغشون  در آمد ترسیدم رفتم توی اناق دیدم نیکی موهای دختر عمه اش را گرفته وبا کمک موهای اون بیچاره ها داره خودش را می کشه  بالا رفتم وبه هزار بد بختی موهای اون بچه های بیچاره را از دستش گرفتم ولی باز هم کلی مو توی دستش باقی مانده بود ...
29 دی 1390

دخملم بلده بشینه

دخمل کوچولوی من یاد گرفته که بشینه البته با کمک بالش یعنی باید پشتش را بالش بزارم ومدام مراقبش باشم که از کنار نیفته گذاشتمش توی تخت پارک بعد هم براش چند تا عروسک ریز ودرشت گذاشتم که بازی کنه وسرش گرم باشه اونم واقعنی با عروسکاش بازی کرد وکلی ذوق کرد  من هم از اون موقع هر کاری دارم نیکی را می زارم توی تخت پارک وخودم کارم را می کنم   ...
29 دی 1390

بدون عنوان

بزار یه کم از شیطنت های این خانم بگم که دکمه ی لپ تاب باباش را با ناخنش در آورده وموقعی که داشتم سبزی پاک می کردم هنگامی که بغل مادر بزرگش بود شیرجه زد تو سبزی ها و یه مشت سبزی جمع کرد وگذاشت توی دهنش ولی سبزی ها از دستش ریخت همچنان تلاش می کرد تا سبزی ها رو بکنه توی دهنش ولی موفق نمی شد وحالا این رو بگم که چند وقت پیش برام یه گلدان خیلی خوشگل  هدیه آورده بودند که همین خانوم کوچولوی جغله ی ناز با پا به گلدان حمله کرد و اون را شکست  .................. اینم از نی نی ما ..................................................................................... ...
29 دی 1390

بدون عنوان

صبح که از خواب پاشدم  نیکی آروم بود  ولی ١ساعت بعدش چنان گریه می کرد گریه ام می گرفت جوری که احساس کردم درد داره  تصمیم گرفتم ببرمش دکتر توی ماشین مدام گریه می کرد وجیغ می زد به محض این که رسیدیم مطب دکتر ساکت شد ومثل دسته ی گل نشست جیکش در نیومد حرصم گرفته بود خیلی حرصم در اومده بود فکر کنم این شکلی شده بودم دلم می خواست همه ی موهام روبکنم این شکلی آخه خیلی خانم شده بود شما اگه نیکی رو توی خونه می دیدید وبا اون موقعی که تومطب دکتر بود مقایسه می کردید الآن حتما قیا فتون این شکلی بود: ...
21 دی 1390

شکمو

کوچولوی ناز ما تازه تازه داره یاد می گیره همه ی غذاها را بخوره سرلاک که می خوره هیچ تازه سوپ هم می خوره از منم بیشتر می خوره یعنی خیلی می خوره اون روزی سوپ جو  درست کرده بودم از دستم قاپید همه را خورد می ترسم بزرگ بشه این شکلی بشه     عاشق قوطی نوشابه هم هست با پاش اینقدر لگد می زنه که قوطی نوشابه ی بیچاره بیفتد زمین . وقتی از دور نوشابه یا سالاد می بینه همچین خودش را می کشونه سمت اونا بعضی موقع ها نمی تونم کنترلش کنم اینقدر می خوره زورش خیلی زیاد شده وقتی یکی را می بینه ولکنش نیست یا موش را می کشه یا با پا می ره توصورت اون بیچاره چی کار کنم بااین چاقالو ...
19 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکمو می باشد