بدون عنوان
صبح که از خواب پاشدم نیکی آروم بود ولی ١ساعت بعدش چنان گریه می کرد گریه ام می گرفت جوری که احساس کردم درد داره تصمیم گرفتم ببرمش دکتر توی ماشین مدام گریه می کرد وجیغ می زد به محض این که رسیدیم مطب دکتر ساکت شد ومثل دسته ی گل نشست جیکش در نیومد حرصم گرفته بود خیلی حرصم در اومده بود فکر کنم این شکلی شده بودم دلم می خواست همه ی موهام روبکنم این شکلی آخه خیلی خانم شده بود شما اگه نیکی رو توی خونه می دیدید وبا اون موقعی که تومطب دکتر بود مقایسه می کردید الآن حتما قیا فتون این شکلی بود:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی